عید آمد و شد مایه ی خوشحالی فامیل
هر عید خرابند سر ِ من همه ی ایل
خواهر زنم از بندر و مادر زنم از یزد
اقوام برادر زنم از جانب منجیل
القصّه هجومیست به این خانه که انگار
از شش جهت آورده سپاه ابرهه با فیل
نابود گر خانه و غارتگر میوه
از دم همگی قاتل شیرینی و آجیل
مانند ملخ مزرعه ای را که بیابند
در عرض دو ساعت به بیابان شده تبدیل
مانند عقابی به سر ِ دشت ِ فریزر
آگاه از آمد شد ِ هر مرغ به تفصیل
در آن، که رسیده به سر ِ سفره تمام است
در دیس اگر ریخته باشی پلو با بیل
یک لقمه نماند که خودت هم بکنی مِیل
یک رود غذا با خودش آورده اگر نیل
در حیرتم از قدرت این جاروی برقی
آنقدر که بی وقفه کند کار به تعجیل
ای کاش که می شد بشوی لغو تو ای عید
یا که بشود دوره ی یکسال تو تعدیل
من طاقت این حمله ی هرساله ندارم -
سوی خودم از جانب این خیل ِ ابابیل
امّا چه بخواهی چه نخواهی تو دوباره
عید آمد و شد مایه ی خوشحالی فامیل
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0